راهیان

کوی دوست

مطالب با رتبه بالا

  • دانللود شب های قدر همراه با متن (5.00)
  • قیام 15خرداد ()
  • ماه مبارک رمضان ()
  • ماه مبارک رمضان ()
  • محرم نامه ()

رتبه

    • خانه 
    • تماس  
    • ورود 

    دو گروه که نماز آنها را لعن می کند

    21 خرداد 1395 توسط يحيي زاده

     

    بنابراین دو تن ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن

    قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستاره‌ای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد، یعنی از رحمت خدا به دور

    هستند.  ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که سال 86 بدرود حیات

    گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای

    درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.

    آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته

    اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که بر دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم ‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق

    ایشان خالی از لطف نیست.

    اهمیت نماز اول وقت

    پس روزگاری می‌آید که مردم شکم‌هایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانوایی‌ها و رستوران‌ها

    چه خبر است؟ در خانه‌ها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.

    کسانی که نماز را در اول وقت نمی‌خوانند نماز آنها را نفرین می‌کند و می‌گوید خدا تو را ضایع و خراب کند همان طور که تو مرا

    ضایع و خراب کردی.

    به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتار هستند و می ‌گویند آقا من هر کار می‌کنیم نمی‌شود این کار، آن کار. این

    برای این است که نماز اول وقت نمی‌خوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.

    از ملا می‌پرسند: چرا هر کار می‌کنیم کارمان به سامان نمی‌شود؟[در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمی‌خوانی و نماز هم

    نفرین‌تان می‌کند.

    استاد ما مرحوم آقای برهان 65 سال پیش بر روی منبر می‌گفت و من هنوز یادم هست که می‌فرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن

    قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود چنین کسی ملعون است.

    به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گل دسته قم اذان می‌گفتند و وسط‌های اذان بود که آیت‌الله مرعشی نجفی به رکوع می‌رفتند

    یعنی آن قدر نماز را زود شروع می‌کرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبح‌ها هم همین طور اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر

    بخواند که آسمان دیگر ستاره‌ای نداشته باشد چنین کسی هم ملعون است.

    بنابراین دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن

    قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستاره‌ای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد این دو نفر ملعون هستند یعنی از

    رحمت خدا به دور می‌باشند.

    شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: من هر وقت که نماز می‌خواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی

    می‌خواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر می‌گوید:

    تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/ که خواجه خود روش بنده‌پروری دارد

    همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید 30 سال پیش به فکر این کار

    می‌افتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.

    ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحا دم‌‌مان در تله‌ای کیر می‌کند می‌گوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال

    پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که:

    هر وقت که سرت به درد آید/ نالان شوی و سوی من آیی

    چون دردسرت شفا بدادم/ یاغی شوی و دگر نیایی

    ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا می‌زنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
     
     

     نظر دهید »

    افراد ملعون

    21 خرداد 1395 توسط يحيي زاده


      ﯾﻮﻧﺲ اﺑﻦ ﯾﻌﻘﻮب از اﻣﺎم ﺻﺎدق ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻧﻘﻞ ﮐﺮدﻩاﺳﺖ: درﺧﺼﻮص ﻣﻮﻣﻨﺎن، ﻫﺮ ﺑﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻬﻞروز آﺳﯿﺒﯽ ﺑﻪ آن وارد ﻧﺸﻮد، 

    ملعون اﺳﺖ و دور از رﺣﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: واﻗﻌﺎ ﻣﻠﻌﻮن است .فرمودند:بله.گفتم واقعا؟باز فرمودند:بله.

    ﭘﺲ ﭼﻮن اﻣﺎم ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺮای ﻣﻦ را ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮدند، ﻓﺮﻣﻮدند: ای ﯾﻮﻧﺲ! از ﺟﻤﻠﻪ ی ﺑﻼ و آﺳﯿﺐ ﺑﻪ ﺑﺪن ﻫﻤﯿﻦ

    ﺧﺮاشﭘﻮﺳﺖ و ﺿﺮﺑﻪ ﺧﻮردن و ﻟﻐﺰﯾﺪن و ﯾﮏ ﺳﺨﺘﯽ و ﺧﻄﺎ ﮐﺮدن و ﭘﺎرﻩ ﺷﺪن ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ و ﭼﺸﻢ درد و ﻣﺎﻧﻨﺪاﯾﻨﻬﺎ اﺳﺖ، ﻧﻪ ﻟﺰوﻣﺎ

    ﻣﺼﯿﺒﺖﻫﺎیﺑﺰرگ. ﻣﻮﻣﻦ ﻧﺰد ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖﺗﺮ و ﮔﺮاﻣﯽﺗﺮ از آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﺬارد ﭼﻬﻞ روز ﺑﺮ او ﺑﮕﺬرد و ﮔﻨﺎﻫﺎن او را ﭘﺎک

    ﻧﻨﻤﺎﯾﺪ؛ وﻟﻮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻏﻢ ﭘﻨﻬﺎن در دلی ، ﮐﻪ او ﻧﻔﻬﻤﺪ اﯾﻦ ﻏﻢ از ﮐﺠﺎ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.

     ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ، وﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ ﺳﮑﻪﻫﺎی درﻫﻢ را در ﮐﻒ دﺳﺖ وزن ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻘﺼﺎن آن ﺷﺪﻩ و ﻏﺼﻪدار ﻣﯽﺷﻮد، ﺳﭙﺲ

    دوﺑﺎرﻩ وزن ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ وزﻧﺶ درﺳﺖ ﺑﻮده همین غصه کوتاه وگذرا… موجب آمرزش برخی از گناهان اوست.
     

    پ.ن: از امام ره نقل شده وقتی یکی از نزدیکان شان از اذیت ها و گریه های بچه اش گلایه کرده بود، امام فرموده بودند کاش جای

    شما بودم، شما نمی دانید با تحمل این رنج چه اجری می بری.

     نظر دهید »

    امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

    20 خرداد 1395 توسط يحيي زاده

    تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان…

    آيت الله بهجت

    تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان، صبح که از

    خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت

    یاری ام کن، شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب.

    شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی

    گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی… و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: که در حیرت دوران غیبت فقط

    کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشن.

     1 نظر

    اولین نماز

    20 خرداد 1395 توسط يحيي زاده

     

     

    یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

    داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.(ص 158 کتاب).

    وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و

    ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

    برگرفته از کتاب “Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر

    عثمان قدری مکانسی 

     روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

    ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش

    بری…

    پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

    ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.

    آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که

    باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…

    از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.

    آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.

     نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…

    در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.

    دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!

    وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را

    خشک نکند۱…

    وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم.

    بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین “الله اکبر” گفتم.

    امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.

    ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟

    نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره

    به وسط اتاق برگشتم…

    یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.

    با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ

    شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

    پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.

    … احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.

    در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:

    حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.

    در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین

    بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم…   به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…

    احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.

    بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام،نگاه

    می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.

    انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!

    شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…

    نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنرا

    از همه ی افکار خالی کردم و گفتم  سبحان ربی الأعلی :…

    الله اکبر

    این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.

    الله اکبر

    … و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر

    قیمتی که شده انجام بدهم.

    الله اکبر

    … برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از

    مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.

    سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.

    در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آ

    ن اینقدر با خودم جنگیدم.

    در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دورآمدم

     … هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.

    و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.

    موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.

    چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در

    عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.

    گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.

    سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از

    رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.

    این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خواری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و

    ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.

    در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.۳

    مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.

    وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این

    تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.

    اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.

    قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:

    خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی

    یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم.

     

     نظر دهید »

    یتیم

    19 خرداد 1395 توسط يحيي زاده

     نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 3
    • 4
    • 5
    • 6
    • 7
    • ...
    • 8
    • ...
    • 9
    • 10
    • 11
    • ...
    • 12
    • ...
    • 13
    • 14
    آذر 1404
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
    1 2 3 4 5 6 7
    8 9 10 11 12 13 14
    15 16 17 18 19 20 21
    22 23 24 25 26 27 28
    29 30          
    هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنم علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنم آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب در گناه افتادن خود را تماشا می کنم جای این که مایۀ آرامش آقا شوم با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم

    آمار

    • امروز: 2
    • دیروز: 151
    • 7 روز قبل: 745
    • 1 ماه قبل: 1084
    • کل بازدیدها: 23546

    کاربران آنلاین

    کاربران تصادفی

    مطالب با رتبه بالا

    • دانللود شب های قدر همراه با متن (5.00)
    • داستان مرد شامی و امام حسن ()
    • اثارمحبت ()
    • کلیپ آیت الله جوادی آملی در مورد وصیت نامه امام علی ()
    • امام زمان (ع) ()

    رتبه

      آخرین نظرات

      • رحیمی  
        • محدثه بروجرد
        در داستان مرد شامی و امام حسن
      • رحیمی  
        • محدثه بروجرد
        در شعر امام زمان
      • رحیمی  
        • محدثه بروجرد
        در کلیپ آیت الله جوادی آملی در مورد وصیت نامه امام علی
      • حيدري  
        • بهاردلها
        در داستان مرد شامی و امام حسن
      • مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم  
        • مدرسه علمیه امام خمینی (ره)-رباط کریم
        در دانللود شب های قدر همراه با متن
      • آوا  
        • حجره
        در دانللود شب های قدر همراه با متن
      • سیده فوزیه موسوی  
        • یازینب(س)
        در دانللود شب های قدر همراه با متن
      • نورالهدی  
        • نورالهدی
        در داستان مرد شامی و امام حسن
      •  
        • شاهپسند
        در بهترین رفیقان
      • نورالهدی  
        • نورالهدی
        در شعر امام زمان
      • سیده فوزیه موسوی  
        • یازینب(س)
        در حکایتی عبرت آموز
      • سیده فوزیه موسوی  
        • یازینب(س)
        در حکایتی عبرت آموز
      •  
        • شاهپسند
        در برجام را پاره کنند آن را آتش می زنیم
      •  
        • شاهپسند
        در سخنرانی تکان دهنده حاج آقا حاج آقا قرائتی
      • حضرت زینب سلام الله علیها میناب  
        • حضرت زینب میناب
        در برجام را پاره کنند آن را آتش می زنیم
      • نورالهدی  
        • نورالهدی
        در بصیرت
      • نورالهدی  
        • نورالهدی
        در شعر زیبای ماه رمضان
      •  
        • رنگ خدا
        • مدرسه معصومیه قیدار
        در امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
      • متین  
        • مدرسه علمیه کوثر ورامین
        در شعر زیبای ماه رمضان
      • پشتیبانی کوثر بلاگ  
        • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
        • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
        در شعر زیبای ماه رمضان
      • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
      • تماس