هرگز زود قضاوت نکن
مرد مسنی به همراه پسر بیست و پنج ساله اش در قطار نشسته بود در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند ،قطار شروع به حرکت کرد پسر که کنار صندلی نشسته بود پر از شور و هیجان شد دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را لمس می کرد فریا زد:پدر نگاه کن درخت ها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر وپسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک پسر پنج ساله رفتار می کرد ، متعجب شده بودند.ناگاه پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد:پدر نگاه کن دریا چه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند،زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردن پدر نگاه کن باران می بارد، آب باران روی من چکید، زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسدند : چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!مرد مسن در پاسخ گفت:ما همین الآن از بیمارستان بر می گردیم.امروز برای اولین بار پسر من در زندگی می تواند ببیند.
نتیجه اخلاقی:هرگز،هرگز زود قضاوت نکن
مشاهده شده درماهنامه فرهنگی اجتماعی آشنا،سال بیست و دوم اسفند 92